چه خوب گفتی که در دنیای عاشقی آنکس که فریب میدهد، بیشتر از آنکس که فریب میخورد میبازد. غافل از آنکه فریب خورده لذت عشق را تجربه میکند و فریبنده شاید لذت بازی را.
چه خوب گفتی که در دنیای عاشقی آنکس که فریب میدهد، بیشتر از آنکس که فریب میخورد میبازد. غافل از آنکه فریب خورده لذت عشق را تجربه میکند و فریبنده شاید لذت بازی را.
سالها پیش با زن جوانی که چندهزار دلار بدهی داشت، آشنا شدم. از این بابت خیلی تحت فشار بود. هر ماه بهره بیشتری به بدهیهایش اضافه میشد.
برای مقابله با فشار عصبیاش هر سه شنبه شب به کلاس مراقبه و یوگا میرفت. تنها شب آزاد او بود و میگفت این کار کمکش میکند. با هر دم تصور میکرد راهی برای حل مشکل بدهیهایش مییابد و با هر بازدم به خود میگفت مشکلات مالیاش را روزی پشت سر خواهد گذاشت.
سه شنبهای پس از سه شنبه دیگر همین طور میگذشت.
سرانجام روزی با او حساب و کتابهایش را بررسی کردم. به این نتیجه رسیدم که اگر چهار یا پنج ماه سه شنبههایش را صرف کاری نیمه وقت کند، میتواند تمام بدهیهایش را بپردازد.
به او گفتم که هیچ مخالفتی با یوگا یا مراقبه ندارم. اما فکر نمیکنم همیشه بهترین راه تلاش در جهت درمان بیماری باشد. عوارض او فشار عصبی و اضطراب بود. بیماریاش پولی بود که بدهکار بود.
به او توصیه کردم: چرا چند وقت یوگا را رها نمیکنی و درصدد یافتن شغلی بر نمیآیی؟
این توصیه در نظرش اعجاب انگیز آمد و آن را پذیرفت. سه شنبه شبها پیش خدمت رستورانی شد و به زودی توانست بدهیهایش را بپردازد. پس از توانست به یوگا بازگردد و واقعاً راحتتر نفس بکشد.
پی نوشت: متن بالا، بخشی از کتاب "آخرین سخنرانی"، اثر پرفروش رندی پوش بود.
کتابی از سیدنی هریس، با تعداد صفحات کم، متن های کوچک و حاشیه های سفید، اما هر خط آن به اندازه کافی پرمعنا و تاثیر گذار.
کتاب در جملاتی
کوتاه سبک تفکر، سبک رفتار و مدل ذهنی برندگان و بازندگان را باهم مقایسه می کند.
قسمت هایی از کتاب
برنده گام های متعادلی دارد.
بازنده دو نوع سرعت دارد یا خیلی کند یا خیلی تند.
برنده ثروت اندوزی را وسیله ای برای لذت بردن از زندگی می داند.
بازنده ثروت اندوزی را هدف زندگی خود قرار می دهد.
برنده تا دم مرگ بیشتر از آنچه که می گیرد، می دهد.
بازنده تا پای جان از این توهم دست بر نمی دارد که پیروزی یعنی بیش از انچه می دهی بگیری.
ابراهیم نجفی
آموخته ام که درمورد شغل ایده آل و رابطه ایده آل خیال پردازی نکنم، چون این کار می تواند بهانه ای برای زندگی نکردن باشد. آلن دوباتن
آلن دوباتن فیلسوف و نویسنده انگلیسی و معاصر ماست. کتابهای او موضوعات مختلفی را با روشی فلسفی و با تاکید بر ارتباط آن با زندگی روزمره مورد بررسی قرار میدهد. کتاب تسلی بخشی های فلسفه از اوست.
با خواندن این جمله، در مورد شغل ایده آل در اینترنت جستجو کردم و چند پیشنهاد اول گوگل را باز کردم. به متن زیبایی در مورد شغل ایده ال رسیدم که بخشی از کتاب آخرین راز شاد زیستن، اثر اندرو متیوس، بود. مطالعه آن برایم الهام بخش بود.
منبع عکس:
من فکر میکنم:
اولین گام موفقیت، این است که بتوانی موفقیت دیگران را تحمل کنی.
دومین گام موفقیت، این است که بتوانی موفقیت دیگران را تحسین کنی.
سومین گام موفقیت، این است که بتوانی موفقیت دیگران را تقلید کنی.
آخرین گام موفقیت این است که بتوانی به شیوه خودت موفق شوی…
گفته الهام بخش فوق، مربوط به محمدرضا شعبانعلی است.
اولین گام موفقیت، این است که بتوانی موفقیت دیگران را تحمل کنی. آری با دیدن موفقیت دیگران، در حس بی ارزشی غرق نشویم. چرا که
نه موفقیت دیگران به معنای شکست ماست و نه شکست آنها به معنای موفقیت ما. به قول یک ضرب المثل (اگر اشتباه نکنم فرانسوی) شکسته شدن پای همسایه و در گچ بودن آن، باعث بالا رفتن سرعت راه رفتن ما نخواهد شد.
با دیدن موفقیت دیگران، اولین چیزی که در غالب ما آدمها بیدار میشود، حس بی ارزشی و بی لیاقت بودن است. چرا که از روزگار کودکی تا الان، همیشه موفقیت دیگران به رویمان آورده شده و ما بی عرضه تلقی شدهایم.
همه ما انسانها، زخم خورده حرفها و سرزنشهایی هستیم که شاید درصد زیادی از آنها از روی شوخی بوده ولی آن زمان برای ما جدی بوده است. چه در خانواده، چه در محله و چه در مدرسه. این سرزنشها ابتدا از دنیای بیرون بود و وقتی بزرگتر شدیم، این سرزنش گر درونی شد و در درون تک تک ما حضور دارد.
اگرچه بخش عظیم این احساس بی ارزشی به طور خودکار و ناخودآگاه درما ایجاد میشود. ولی فهمیدن این حس به طور اگاهانه باعث میشود مثل یک ماهی از دریای ناخودآگاه صید شود ودر آگاهی ما کم کم جان دهد و کم کم این حس را کمتر کنیم و بعدها کاملاً حذف کنیم و به گام دوم رفته و دیگران را به خاطر موفقیتهایشان تحسین کنیم.
البته این حس بی ارزشی توسط روان ما و به جهت حفظ ما در دیگران فرافکنی میشود. به این معنا که فرد با دیدن موفقیت دیگری در بی ارزشی و بی لیاقتی خودش غرق میشود و خود را بی لیاقت و بی عرضه میداند، ولی روان ما جهت دفاع از ما، بی لیاقتی را به فردی که موفق شده نسبت میدهد تا ما را از طوفان سرزنشها و گفتگوهای درونی منفی نجات دهد و سرآغاز حسادت میشود همین جا.
حسادت اولین درسی است که شیطان به آدم آموخت. که گام اول آن ندیدن و بعد تحمل نکردن موفقیت دیگران و بعد تحقیر موفقیت دیگران و شخصیت خود آن فرد و گام آخر آن تلاش برای شکست موفقیت دیگران است.
اما همه ما به اندازه کافی خوب هستیم و کسی بی ارزش یا بی لیاقت نیست. خوشبختی حق همه انسانهاست. چه او سیاه باشد چه سفید. چه کوچک باشد چه بزرگ، چه بی سواد باشد چه باسواد. چه ما او را به رسمیت بشناسیم یا نه. فرقی نمیکند. هر آنچه برای خود میپسندی برای دیگران نیز بپسند؛ این یک جمله مارا بس است.
من ترجیح میدم ابزاری باشم برای خوشبختی انسانها. خوشبختی حق من و حق همه است. همه لیاقت خوشبختی را دارند. هر آن کس که در اطرافم میبینم لیاقت خوشبختی را دارند، همچنان که من لیاقتش را دارم.
برای آدم معناگرایی مثل من، کتاب مرداب روح جواب نسبتا کاملی به نداهای
درونی من در درک معنای این زندگی و رنج هایش بود. مقدمه کتاب به اندازه کافی فرد را
مشتاق خوندن ادامه کتاب می کند. این کتاب
برای خواندن روی تخت و تن رها کردن روی مبل مناسب نیست، این کتاب را باید نشست، تمرکز
کرد و جرعه جرعه نوشید و چندین بار یک پارگراف را خواند و جلو رفت. رنج ها حرف های جذابی برای گفتن دارند.
دراینکه همه آدم ها دنبال خوشبختی هستند، شک نیست. اما تقدیر و طبیعت برنامه دیگری دارد و تک تک ما انسان ها در سفر زندگی، با رنج های مختلفی مواجه خواهیم شد.
یونگ هدف زندگی را نه خوشبختی، بلکه "یافتن معنا" می داند. مقدر
شده است که فقط از طریق رنج به خرد دست یابیم. رنج لازمه رشد و بلوغ روحی است. بسیاری
از کج رفتاری ها نظیر افسردگی، خشم مزمن، اضطراب، ترس و... در حقیقت راه هایی
هستند که برای فرار از رنج انتخاب کرده ایم. جیمز هالیس از این رنج ها با نام
مرداب روح نام می برد. طبیعت وجود ما می خواهد که بخش عمده ای از سفر عمرمان را در
آن مرداب ها سپری کنیم. باید بدانیم در این مرداب های رنج است که بسیاری از لحظات
معنادار زندگی مان را تجربه می کنیم. فرایند رسیدن به کمال سقوط های دردناکی را
دربردارد که روح بارها ان را بر ما تحمیل می کند.
به رغم برتری روح، ما وحشت زده
اعتنا نمی کنیم و به سرکوب این رنج ها
پرداخته و از مرداب ها فرار می کنیم. اما وظیفه ما این است که این مرداب ها را
زندگی کنیم، سرکوبشان نکنیم . اگر با انچه دردرون ماست مواجه نشویم، آن را به صورت
رفتاری ناهنجار حمل می کنیم. برای بهبود درون خود و نقش داشتن در بهبود جهان
از ما خواسته شده است گاهی از میان مرداب ها بگذریم. هرجا که از رفتن مشتاقانه
به آن اجتناب کنیم، دیر یا زود به آنجا کشیده خواهیم شد.
رنج هایی مثل از دست دادن عزیزان، فقدان درسفر زندگی هر انسانی قرار دارد. اگر به اندازه کافی عمر کنیم، هرکس را که برای مان عزیز است، از دست خواهیم داد. اگر هم به اندازه کافی عمر نکنیم، آنها ما را از دست خواهند داد. با تجربه رنج از دست دادن، ارزش چیزی که به ما داده شده است را می فهمیم.
اگر تجربه از دست دادن نداشته باشیم به این معناست که هیچ چیز با ارزشی در
زندگی مان وجود ندارد. وظیفه ما در این رنج ، آن است که ارزش ان چیزی را که به ما
عطا شده است را درک کنیم.
از مرداب های دیگری که ما در سفر زندگی مواجه می شویم دیدن
خیانت است. خیانت هم صورتی از فقدان و
از دست دادن است و گاهی اوقات حس می کنیم که نه از سوی تک تک انسان ها که از سوی
خدا هم طرد شده ایم و نادیده گرفته شده ایم.
همگی ما از دنیا، شرایط زندگی و نیز از کسانی که به آنها اعتماد کرده ایم
زخم خورده ایم. اگر کسی مورد خیانت واقع
شده باشد، اعتماد کردن برایش سخت خواهد شد. تجربه عمیق خیانت منجر به پارانویا،
یعنی تعمیم فقدان می شود. یعنی ممکن است از یک گربه خاطره بدی داشته باشیم و این
خاطره را به تمام گربه های دنیا تعمیم دهیم. یا با یک رابطه خاطره و اندوه و آسیب
سنگینی دریافت کنیم و این را به تمام روابط دنیا تعمیم دهیم.
یا دچار الگوی"پیش گویی صادقانه " می شویم به این معنی که با هرکسی رابطه برقرار کنیم، خیانت را تکرار می کند و تاییدی بر این الگوی ذهنی ما می گردد. و یا از صمیمیت از دیگران اجتناب می کنیم. بخشش تنها حرکتی است که می تواند ما را از زنجیرهای گذشته رها سازد. بخشش خیانت گذشتگان و بخشش اشتباهات خود.
ما بایستی از زخم هایمان درس بگیریم، اما اگر این کار را نکنیم انها به صورتی دیگر و در جایی دیگر تکرار می کنیم. پیام از دست دادن عزیزان و اندوه خیانت آن است که ما نمی توانیم به چیزی بچسبیم و وجود هیچ چیز و هیچ کس را بدیهی فرض کنیم و مهم تر اینکه نمی توانیم از آن درد شدید اجتناب ورزیم چون بخشی از سفر زندگی هستند.
فصل های کتاب: حضور دائمی گناه/ اندوه، مرگ، خیانت/ شک و تنهایی/ افسردگی، درماندگی و نومیدی/ وسواس و اعتیاد/ خشم/ ترس و اضطراب/ عقده
فرصت و عمری باشد به بخش های دیگر این کتاب و رنج های دیگر سفر انسان می پردازم و اینجا می نویسم.
پی نوشت 1: شما ابتدا عادت هایتان را میسازید، سپس عادات، زندگی شما را
پی نوشت2: تصمیم دارم درطول سال جدید، عادات جدیدی را در خود ایجاد کنم، طی روزهای آینده قصد دارم چندگامی را که میخواهم طی سال جدید به شکل مصمم و جدی بردارم را معرفی کنم.
به این جمع بندی رسیده ام که بدون تغییر در سبک زندگی،
تغییری عمیقی در زندگی مشاهده نخواهم کرد.
و به
قول دارن هاردی، موسس مجله موفقیت و نویسنده کتاب اثر مرکب
زندگی
تان تغییر نخواهد کرد تا زمانی که فعالیت های روزانه تان تغییر نکنند
کارهایی که تلاش دارم درسال جدید، زمان بیشتری صرف آنها کنم، به شرح زیر است:
سحرخیزی(البته نه به معنای به موقع از خواب برخاستن بلکه به معنای زودتر از زمان موعد بیدارشدن)، پیاده روی، هشت لیوان آب در روز، فعالیت داوطلبانه، مطالعه فعال یعنی عاشقانه خواندن، ثبت هزینه ها، شکرگزاری، پیگیری کمتر شبکه های اجتماعی و...
هرکس به فراخور شرایط زندگی شخصی و شغلی و علایق خود میتواند گزینه های مختلفی در این لیست بگنجاند.
بنابر تعریف روانشناسی، عادت یک الگوی رفتاری است که با تکرار مداوم به دست می آید. پس اگر عملی مدام و مدام اجرا شود، تبدیل به عادت میشود. به گفته صاحب نظران، شکل گیری یک عادت جدید 66 روز زمان میبرد. به عبارت دیگر، شما باید یک عمل را 66 روز یعنی تقریبا به مدت 2 ماه کاری علی رغم میل باطنی، تکرار کنید.
به عنوان اولین عادت جدید، سراغ ثبت هزینه ها میروم و تلاش دارم تا 2 ماه کاری به آن پایبند بمانم و این 2 ماه این ضرب المثل انگلیسی را مثل ذکر تکرار کنم
مراقب پنی ها باش، پوندها خودشان هوای هم را دارند
میخوام مراقب پنی ها باشم، همین
حقیقت این است که کسی که تلخی ثبت هزینه ها را نپذیرد بایستی دیر یا زود تلخی بی سروسامانی مالی را به خود بپذیرد.
اغلب ما نسبت به هزینه های بزرگ حساسیت بیشتری داریم تا هزینه های کوچک و پول خرد. بارها شده که از خودتان پرسیده ایم چرا این ماه خرجم انقدر زیاد شد و مگه چی خریدم، اما دقیقا یادمان نمی آید. فراوان دیده و شنیده ام از حساسیت آدم هایی که مکنت مالی زیادی دارند و به هزینه های جزیی حساس هستند. در کتابی که به عادات پولدارها و فقرا هم پرداخته شده، به این عادت آنها اشاره شده است.
در راستای عادت ثبت هزینه ها، نرم افزار حسابداری پارمیس را انتخاب کرده ام و روی گوشی نصب کرده ام. البته نرم افزارهای متنوعی دراین زمینه وجود دارد.
پی نوشت1: استیون کینگ میگوید: عاداتی که نمیتوانید آن را با دیگران قسمت کنید، باید حذف شان کنید. برای همین با شما قسمت کردم.
پی نوشت 2: در اینجا با ثبت این مطلب خود را به شکلی، متعهد به این عادت میکنم.
پی نوشت 3: این ضرب المثل به این مفهوم هم بیان شده است:
مواظب "پنی" هایت باش ، آنها خود از "پوند"هایت مراقبت خواهند کرد
یکی از بهترین جملات کوتاهی که اخیراً خوانده ام جمله زیر است:
"تنها راه درمان تنهایی، تنها بودن است"
ضرب المثلی قرون وسطایی
جمله بالا را هم از کتاب طلای درون نقل کردم.