
من فکر میکنم:
اولین گام موفقیت، این است که بتوانی موفقیت
دیگران را تحمل کنی.
دومین گام موفقیت، این است که بتوانی موفقیت
دیگران را تحسین کنی.
سومین گام موفقیت، این است که بتوانی موفقیت
دیگران را تقلید کنی.
آخرین گام موفقیت این است که بتوانی به شیوه خودت
موفق شوی…
گفته الهام بخش فوق، مربوط به محمدرضا شعبانعلی است.
اولین
گام موفقیت، این است که بتوانی موفقیت دیگران را تحمل کنی. آری با دیدن موفقیت دیگران، در حس بی ارزشی
غرق نشویم. چرا که
نه موفقیت دیگران به معنای شکست ماست و نه شکست آنها به معنای موفقیت ما. به
قول یک ضرب المثل (اگر اشتباه نکنم فرانسوی) شکسته شدن پای همسایه و در گچ بودن
آن، باعث بالا رفتن سرعت راه رفتن ما نخواهد شد.
با دیدن موفقیت دیگران، اولین چیزی که در غالب ما آدمها بیدار میشود، حس
بی ارزشی و بی لیاقت بودن است. چرا که از روزگار کودکی تا الان، همیشه موفقیت
دیگران به رویمان آورده شده و ما بی عرضه تلقی شدهایم.
همه ما انسانها، زخم خورده حرفها و سرزنشهایی هستیم که شاید درصد زیادی از
آنها از روی شوخی بوده ولی آن زمان برای ما جدی بوده است. چه در خانواده، چه در
محله و چه در مدرسه. این سرزنشها ابتدا از دنیای بیرون بود و وقتی بزرگتر شدیم،
این سرزنش گر درونی شد و در درون تک تک ما حضور دارد.
اگرچه بخش عظیم این احساس بی ارزشی به طور خودکار و ناخودآگاه درما
ایجاد میشود. ولی فهمیدن این حس به طور اگاهانه باعث میشود مثل یک ماهی از دریای
ناخودآگاه صید شود ودر آگاهی ما کم کم جان دهد و کم کم این حس را کمتر کنیم و
بعدها کاملاً حذف کنیم و به گام دوم رفته و دیگران را به خاطر موفقیتهایشان تحسین
کنیم.
البته این حس بی ارزشی توسط روان ما و به جهت حفظ ما در دیگران فرافکنی میشود.
به این معنا که فرد با دیدن موفقیت دیگری در بی ارزشی و بی لیاقتی خودش غرق میشود
و خود را بی لیاقت و بی عرضه میداند، ولی روان ما جهت دفاع از ما، بی لیاقتی را
به فردی که موفق شده نسبت میدهد تا ما را از طوفان سرزنشها و گفتگوهای درونی
منفی نجات دهد و سرآغاز حسادت میشود همین جا.
حسادت اولین درسی است که شیطان به آدم آموخت. که گام اول آن ندیدن و بعد تحمل
نکردن موفقیت دیگران و بعد تحقیر موفقیت دیگران و شخصیت خود آن فرد و گام آخر آن
تلاش برای شکست موفقیت دیگران است.
اما همه ما به اندازه کافی خوب هستیم و کسی بی ارزش یا بی لیاقت نیست. خوشبختی
حق همه انسانهاست. چه او سیاه باشد چه سفید. چه کوچک باشد چه بزرگ، چه بی
سواد باشد چه باسواد. چه ما او را به رسمیت بشناسیم یا نه. فرقی نمیکند. هر آنچه
برای خود میپسندی برای دیگران نیز بپسند؛ این یک جمله مارا بس است.
من ترجیح میدم ابزاری باشم برای خوشبختی انسانها. خوشبختی حق من و حق همه
است. همه لیاقت خوشبختی را دارند. هر آن کس که در اطرافم میبینم لیاقت خوشبختی را
دارند، همچنان که من لیاقتش را دارم.